loading...
نوجوون ایرانی
فائزه بازدید : 29 دوشنبه 22 آبان 1391 نظرات (0)

مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به  او گفت :

-  می  خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :  

 

-   نام دختر چیست ؟   مرد جوان گفت :

 

-   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت :

 

-  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :

 

-  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :  

 

-  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . . !

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
واسه نوجوون ایرانی اولین انجمن ایرانی واسه نوجوون ایرانی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ما را چگونه ارزیابی می کنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 42
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 25
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 40
  • بازدید ماه : 38
  • بازدید سال : 268
  • بازدید کلی : 4,582
  • کدهای اختصاصی

    كد تغيير شكل موس

    ابزار وبلاگ

     

    آرشیو کد آهنگ

    دانلود این اهنگ